جدول جو
جدول جو

معنی گیس سفیدی - جستجوی لغت در جدول جو

گیس سفیدی(سَ / سِ)
سفیدی گیس. پیری، عمل گیس سفید. صوابدید. پادرمیانی و راهنمایی در مشکلات خانوادگی
لغت نامه دهخدا
گیس سفیدی
سفیدی گیس پیری، راهنمایی و پا در میانی گیس سفید در مشکلات خانوادگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیس سفید
تصویر گیس سفید
زن سال خورده در خانواده که فرمانش نافذ است
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ)
رئیسۀ خادمه های خانه. (یادداشت مؤلف) ، خانمی محترمه و بزرگسال مانند ریش سفید. (از یادداشت مؤلف). بانویی سالخورد که در جمع زنان خویشاوند فرمانش نافذ باشد و درمشکلات با وی رجوع کنند و به صوابدید او کار کنند
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
عمل و صفت ریش سفید. ریش سفید بودن. (از یادداشت مؤلف) ، رهبری و سروری قوم و ایل و عشیره یا دیه: مجملاً لازمۀ منصب مطلق صدارت، تعیین حکام شرع و... و ریش سفیدی جمیع سادات و علماء... (تذکرهالملوک ص 2).
- ریش سفیدی کردن، دخالت در امری کردن و آن را فیصل دادن. (یادداشت مؤلف). وساطت و میانجی گری کردن. پادرمیانی کردن و اختلافی را مرتفع ساختن
لغت نامه دهخدا
رتبه خادمه های خانه، بانویی سالخورد و محترم که در جمع زنان خویشاوند قولش نافذ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیس سفید
تصویر گیس سفید
((س))
زن سالخورده و دارای تجربه و آگاهی
فرهنگ فارسی معین